ღ ღmtwoღ ღ

دوست دارم گریه کنم امانمیدونم چرا...بی دلیل ...نمیدونم شایدبی دلیل ....دوست دارم توبغل خداگریه کنم ...دوست دارم ازهمه جدابشم وفقط خدابرام بمونه...اماایناهمش حرفه انقدازش دورشدم که گاهی اوقات حتی خجالت میکشم باهاش حرف بزنم...خداخیلی دوست داشتنیه خییلی اماهمیشه وقتی یلدش میفتیم که تنهاییم که یه کمک میخوایم ...دیگه نمیتونم بنویسم دوست دارم این دنیاتموم بشه اما...امانمیدونم چی ...اما....

زندگیمودوس دارم،بخاطره خونوادم!!بخاطره اوناییکه خیلی وقتامیتونم آرومشون کنم !بخاطره دلم که انقدسنگه صبورمه!!!بخاطره خیلی چیزابه جزبخاطره خودم!!گاهی اوقات ازین درون ریزیم تنفرپیدامیکنم گاهی اوقات عاشق درون ریزیم میشم حداقل حرفی نمیزنم که....ولش نگم بهتره!!!نمیدونم چرانمیتونم حسودباشم نمیدونم شایدم هستم شایدم نمیخوام باشم !!گفتم نمیتونم بنویسم دیگه نمیدونم چی میگم!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,ساعت18:9توسط M2 | |